-
انتقال به نوشتههای تنهایی
سهشنبه 21 دی 1400 09:11
برای انتقال به نوشتههای تنهایی (paeeez.ir) اینجا کلیک کنید.
-
گر بار گران بودیم...
سهشنبه 10 بهمن 1385 01:14
در کنج دلم عشق کسی خانه ندارد کس جای در این خانه ویرانه ندارد دل را به کف هر که دهم باز پس آرد کس تاب نگهداری دیوانه ندارد در بزم جهان جز دل حسرت کش ما نیست آن شمع که میسوزد و پروانه ندارد در انجمن عقل فروشان ننهم پای دیوانه سرِ صحبت فرزانه ندارد تعطیل...
-
در انتظار بارانی دیگر
پنجشنبه 21 دی 1385 21:39
باز هم دوباره شبی باران باریدن خواهد گرفت بارانی نم نم با صدایی ملایم و من هم خواهم یافت روزی آن را که در کنارم باشد وقتی به دنبال لذت قدم زدن زیر بارانم قدم بر زمین خیس بگذارد پا به پای من و او را خواهم یافت روزی که زیر باران دستش در دست من باشد و دوباره پا به پای من همچو یک دوست در هوای پاک و زلال در انتهای نور قرمز...
-
که هستم من؟
چهارشنبه 20 دی 1385 13:34
بدان سانم که لیلی بود بدان کیشم که مجنون است بدان مانم که عاشق شد بدان باشم که معشوق است بدان هستم که جودی کرد بدان خستم که عودی بست بدان سانم که خود دانم بدان کیشم که از خویشم
-
فرسایش روح
سهشنبه 12 دی 1385 12:49
چی شد یهو؟ چه اتفاقی افتاد؟ کجا رفت پس؟ اصلا چرا این اتفاق افتاد؟ مسببش کی بود؟ چرا؟ چرا؟ چرا؟ چی شد؟ کجا رفت اون "محمد"ی که همیشه شاد و سر حال و خندون بود، اونی که همیشه همیشه همشیه خنده روی لباش بود، غم توو دلش جایی نداشت، همیشه شمع محفل بود، مهربون و با ایمان و محکم و مقتدر... چی شد یهو؟ چه اتفاقی افتاد؟ کجا رفت...
-
فکرای توی سرم
سهشنبه 12 دی 1385 08:48
کاشکی میشد با هم دیگه بریم یکی از اون جاهای سرسبز، توی کوها و دشتا، یه جای دنج پیدا کنیم، دوتایی بشینیم روی چمنها و دو تا چای داغ بزنیم، بعدش روی چمنا دراز بکشیم، و آسمون رو نگاه کنیم، آسمون آبی، درختای سر سبز و بلند، کوهای برف پوشیدهی مرتفع، صدای پرندهها، صدای شرشر آب، صدای وزیدن باد و رقص چمنها و گلهای خودرووی...
-
خانواده
یکشنبه 10 دی 1385 22:38
وقتی یه خانم و آقا با هم زندگی مشترکی رو تشکیل میدن، اگر همه چیز خوب پیش بره در حقیقت مقدمات تشکیل یک خانواده رو فراهم آوردن، زیاد وارد جرئیات نمیشم، میخوام به قسمتی از بخش عاطفی مفهوم خانواده اشاره کنم... آقای خونه صبح زود از خونه میره بیرون، تا ظهر عصر یا شب کار میکنه، حسابی خسته میشه، و فقط به این امید به کار و...
-
آغوش
پنجشنبه 7 دی 1385 09:23
تا گرم آغوشت شدم چه زود فراموشت شدم تقصیر تو نبود خودم باری روی دوشت شدم کاشکی دلت بهم میگفت نقشهی قلبمو داره هر کی زد و رفت و شکست یه روز یه جا کم میاره یه روز یه جا کم میاره... موندن و سوختن و ساختن همه یادگار عشق انتقام از تو گرفتن کار من نیست کار عشقه انتقام از تو گرفتن کار من نیست کار عشقه... موندن و سوختن و...
-
زمستان عشق
جمعه 1 دی 1385 12:42
کوچهء تنگ و تاریکی بود، کوچه ای که از هر دو طرف به بینهایت منتهی می شد، درست در وسط این کوچه خانه ای بزرگ و زیبا وجود داشت، خانه ای بزرگ و زیبا با تمامی امکانات ممکن. سالها بود که پسرکی تنها، در کنار پنجرهء نزدیک به شومینه ای همیشه گرم نشسته بود و به دانه های سپید رنگ برفی که از دل آسمان بی انتها می بارید نگاه می کرد،...
-
گریه کردم
سهشنبه 21 آذر 1385 08:28
شرجی تر از باران برایت گریه کردم هر شب نشستم در عزایت گریه کردم با آنکه آغوشم تهی بود از خیالت هق هق به روی شانه هایت گریه کردم روی تمام خاطراتم غم نشسته تشنه برای گونه هایت گریه کردم دل را به دریا می زدم از شوق دیدن در غربت گنگ صدایت گریه کردم تنها نشستم در حصار بی قراری بی تاب در حال و هوایت گریه کردم یادش به خیر آن...
-
نزدیکتر از...
پنجشنبه 16 آذر 1385 10:15
خوابم یا بیدارم؟ تو با منی با من! همراه و همسایه، نزدیکتر از پیرهن! باور کنم یا نه حرم نفسهاتو، ایثار تن سوز نجیب دستاتو، خوابم یا بیدارم؟ لمس تنت خواب نیست! این روشنی از توست! بگو از آفتاب نیست! بگو که بیدارم! بگو که رویا نیست! بگو که بعد از این جدایی با ما نیست! اگه این فقط یه خوابه، تا ابد بذار بخوابم، بذار آفتاب...
-
خواستن تو
یکشنبه 21 آبان 1385 23:04
وقتی دلت میگیره، سرت رو روی شونهی من میذاری و گریه میکنی، گریه میکنی تا خالی بشی، من هستم که دست می کشم توی موهات و نوازشت می کنم، به من اطمینان میکنی به من ، با من حرف میزنی، از عشق با اطمینان به من تکیه میکنی، میدونی که من پشتت رو خالی نمی کنم، میدونی که من تنها مردی هستم که تو رو برای خودت میخوام، برای...
-
خواستن من
جمعه 19 آبان 1385 06:51
هر کسی دوست داره یکی رو داشته باشه که وقتی دلتنگ میشه سرش رو بذاره روی شونش و گریه کنه، یکی که دست بکشه توی موهاش و نوازشش کنه، یکی که بتونه بهش اطمینان کنه، یکی که بتونه باهاش حرف بزنه، یکی که بتونه از عشق بهش تکیه کنه، یکی که پشتش رو خالی نکنه، یکی که واقعا یک مرد باشه٬ مردی که اونو برای خودش بخواد، برای رفتارش،...
-
مناجات
چهارشنبه 17 آبان 1385 22:28
خداوندا به درستی میدانم که همیشه بندهی خطاکاری بودهام و میدانم که همیشه به درگاه تو تنها گناه کردهام و بس ای خدایی که با این حال همیشه و هر چه طلب کردم به من بخشیدی به بزرگی و کرامت خویش گناهان مرا نیز ببخشای و از سر تقصیرات من بگذر این بنده بی چشم رو تنها خواستهای دیگر بیش ندارد خداوندا به والدینم عمر طولانی و...
-
دلم یه همزبون میخواد
یکشنبه 7 آبان 1385 06:39
دلم یه همزبون میخواد یه یار مهربون میخواد توو کوچههای بی کسی نفس دوباره جون میخواد همزبون قشنگ من بیا و با من حرف بزن روو لحظه غصه و غم رنگ محبت رو بزن به من بگو که ای خدا تا کی باشم از اون جدا دلم می خواد سفر کنم قصهی تازه سر کنم آره میخوام سفر کنم قصهی عشقو سر کنم تقدیم به هیچکس... خسته شدم از این...
-
در انتظار بارانی دیگر
پنجشنبه 4 آبان 1385 07:33
باز هم دوباره شبی باران باریدن خواهد گرفت بارانی نم نم با صدایی ملایم و من هم خواهم یافت روزی آن را که در کنارم باشد وقتی به دنبال لذت قدم زدن زیر بارانم قدم بر زمین خیس بگذارد پا به پای من و او را خواهم یافت روزی که زیر باران دستش در دست من باشد و دوباره پا به پای من همچو یک دوست در هوای پاک و زلال در انتهای نور قرمز...
-
خاطرای تلخ و اتفاقی شیرین
یکشنبه 2 مهر 1385 01:11
اگه کسی رو دوست داری لازم نیست که حتما عاشقش هم باشی! اگه عاشق کسی هستی لازم نیست که حتما بهش دلبسته بشی! اگه دلبسته کسی شدی لازم نیست که حتما دلداده یا دلباخته بشی! اگه دلداده یا دلباخته کسی شدی بهتر که باهاش ازدواج کسی! اما اگه خواستی با کسی ازدواج کنی باید حتما دلداده یا دلباخته باشی! اما اگه دلداده یا دلباخته کسی...
-
به یاد آنانکه...
چهارشنبه 29 شهریور 1385 06:55
به یاد آنانکه احساسی پاک و زلال را به تکه سنگی زرین و کاغذی سبز میفروشند... به یاد آنانکه از عذاب وجدان در امانند، چرا که هرگز چنین چیزی در وجودشان نبوده است... به یاد آنانکه ستارهای تاریک و خاموشند... ...
-
آرزویهای محال
یکشنبه 19 شهریور 1385 06:53
ای کاش در کنار من بودی، ای کاش که هر سپیده دم بر لب چشمه ای روان می نشستیم و از خوبی ها سخن می گفتیم، ای کاش که تا غروب آفتاب، در لاله زار های سرخ، چمنزار های سر سبز، در زیر آسمان آبی به همراه نور طلایی خورشید، دست در دست یکدیگر به قدم زدن می گذراندیم، ای کاش که هر شب همچو ستاره ای درخشان بر من می تابیدی و تا صبح جان...
-
جدایی من و تو!
جمعه 10 شهریور 1385 03:46
درون کوچهی قلبم چه غمگینانه میپیچد صدای تو که میگفتی به جز تو دل نمیبندم! فریب وعدههایت را ندانستم ولی اکنون یه یاد وعدههای تو میان گریه میخندم... برو دیگر که دل از غم رها کردم... خداحافظ که دیگر بر نمیگردم! تو بودی آسمان من! غمت همسایهی قلبم، ولی خورشید چشم تو به بام دیگری سرزد! قسم بر سوز نالههایم تو را...
-
دلم یه همزبون میخواد
دوشنبه 6 شهریور 1385 04:57
آدمیزاد همیشه دنبال یه همزبون میگرده اما وقتی که پیداش میکنه نمیدونه چی بهش بگه دلش می خواد درددل کنه اما نمی تون شاید میترسه که به حرفش گوش نکنه یا به سادگیش بخنده، به سادگی و بی آلایشی و پاکیش وحشت داره از گفتن چیزی که توی دلش مونده حتی از دادن یه شاخه گل پرهیز میکنه میترسه یه چیز دیگه فکر کنه نمیدونه که اون هم...
-
زمستان عشق
پنجشنبه 26 مرداد 1385 05:14
کوچهء تنگ و تاریکی بود، کوچه ای که از هر دو طرف به بینهایت منتهی می شد، درست در وسط این کوچه خانه ای بزرگ و زیبا وجود داشت، خانه ای بزرگ و زیبا با تمامی امکانات ممکن. سالها بود که پسرکی تنها، در کنار پنجرهء نزدیک به شومینه ای همیشه گرم نشسته بود و به دانه های سپید رنگ برفی که از دل آسمان بی انتها می بارید نگاه می کرد،...
-
بارونه نامهربون
جمعه 30 تیر 1385 04:35
ساعت 2 توی دانشگاه قرار گذاشته بودیم، روی دومین صندلی آبی رنگ سمت راست نشسته بودم، ساعت 2:10 بود که اومدی، یه کیف و یه ژاکت دستت بود، یکی قهوه ای بود یکی مشکی، پیشنهاد من بود که بریم بیرون. اون آقا سیگاری که پول می خواست یادته؟ بچه های که اذیت می کردن؟ کارگر هایی که داشتن کار می کردن؟ یادته وقتی می خواستیم از خیابون...
-
سرسبزترین
شنبه 6 خرداد 1385 05:33
دیروز آخرین روز بود و امروز اولین روز، همه خاطراتم را به گذشته می سپارم و تنها به لحظه های آتی زندگی ام می اندیشم، یاد تو همچو درختی همیشه سبز با ریشه ای خشکیده در خاطرم خواهد ماند، ولی افسوس از سرشت این درخت بلند و استوار که سایه اش را از رهگذر خسته ای نیمه جان دریغ داشت. تو خاطره ی تلخ دیروز من بودی و من دفتر خاطرات...
-
در جستجوی همسفر
جمعه 1 اردیبهشت 1385 06:42
زیر باران آن کبوتر به هوا خاست به دنبال دلی که دل بیاراست بی سبب آشیانه ویران شد و من باز از پی یار دگر نغمه کنم ساز یه شب خوده خدا اومد به خوابم و گفت: اگه قول بدی که امید خاک خورده رو از روی طاقچه برداری و بذاری سر جاش، آروزی خفته رو بیدار کنی و با زمزمه هات دیگه نذاری که بخوابه، و اگه فاصله ی بینمون رو کمتر و کمتر...
-
سیزده به در مبارک
دوشنبه 14 فروردین 1385 05:33
جای همتون خالی، به من که خیلی خوش گذشت، فقط ما بودیم و خالم اینا٬ نه مثل هر سال همه فک و فامیل، نشستیم و گفتیم و خندیدیم، قدم زدیم و گفتیم و خندیدیم و... خلاصه دیزور کلی حال کردیم (چشم بعضی ها کور)... راستی چه عنوان مضهکی، "سیزده به در مبارک" رو میگم، سیزده به در که تبریک نداره، از قدیم گفتن: قافیه چو تنگ آید شاعر به...
-
شروعی دوباره همچون شکوه بهار
سهشنبه 1 فروردین 1385 08:18
منت خدای را عزوجل که طاعتش موجب قربت است و به شکر اندرش مزید نعمت، هر نفسی که فرو می رود ممد حیات و است و چون بر می آید مفرح ذات. پس در هر نفسی دو نعمت موجود است و بر هر نعمتی شکری واجب. فراش باد صبا را گفته تا فرش زمردین بگسترد و دایه ی ابر بهاری را فرموده تا بنات نبات در مهد زمین بپرورد. درختان را به خلعت نوروزی...