ساعت 2 توی دانشگاه قرار گذاشته بودیم، روی دومین صندلی آبی رنگ سمت راست نشسته بودم، ساعت 2:10 بود که اومدی، یه کیف و یه ژاکت دستت بود، یکی قهوه ای بود یکی مشکی، پیشنهاد من بود که بریم بیرون. اون آقا سیگاری که پول می خواست یادته؟ بچه های که اذیت می کردن؟ کارگر هایی که داشتن کار می کردن؟ یادته وقتی می خواستیم از خیابون رد بشیم می گفتم بیا اون طرف واستا، یادته در مورد چیا حرف می زدیم؟ در مورد 10 تا رد تیغ پشت دست من، انتقادایی که از پدر و مادت می کردی، از محدودیت ها، از اینکه پیش همه از خودت یه الهه ساخه بودی و من همش بهت می گفتم...، راستی آستین سمت راست مانتوی مشکی بلندی که تنت بود خاکی شده بود، برات تمیزش کردم، یادته؟، در مورد اون پسره که بهت تلفن می کرد و ازت کمک می خواست حرف می زدی، یادته می گفتی خیلی توی زندگیت سختی کشیدی؟ من گفتم باهام حرف بزن و تو گفتی که "گوش بودن" خیلی سخته. وقتی می خواستی بری گفتی که از دیدنم خوشحال شدی و من هم از دیدنت اظهار خوشحالی کردم، خداحافظی کردی و رفتی، اما دیگه...، یادته؟ نه هیچکدومش یادت نیست؟ من خوب یادمه چون اون موقع فقط و فقط با تو بودم، با تو بودن شیرین بود و با تو نبودن تلخ، اونقدر تلخ که حتی با خوردن
شکلات های "زری" هم هنوز طعمش مونده...
میگن تاک خوب رو از خاک خوب و دختر خوب رو از مادر خوب و اصیل انتخاب کن، مادرت با شخصیت و خانم بود، جواهر خانوم رو میگم، نمی دونم تو به کی رفته بودی، آدم تا وقتی کسی رو دوست داره نمی تونه ایرادها و کاستی هاش رو ببینه، اما حالا می فهم که همهء اشتباه ها از خودم بوده، حالا اونقدر می فهمم که احساس می کنم با امثال تو بودن از هر چیزی تلخ تره، اول فکر می کردم که یه دختره صادق و ساده و بی آلایشی، یه دختر مغرور و با اراده و قوی، اما حالا می فهم که عزیز دوردونهء بابا بودی که هر زمانی هر چیزی که خواستی در اختیارت بوده، غرق در...، اونقدر سبز که سر سبزی شور و شوق من رو ندیدی و احساساتم رو به تمسخر و دل رو به بازی گرفتی، ولی یه اشتباه کردی، دل محمد خیلی وقت پیش مرده بود، وقتی که تو هم رفتی فقط احساسم رو ازم گرفتی و قلب مرده ای که فکر می کردی هنوز میتپه، با خودم گفتم: آدمی که به خاطر یکی مثل تو قلبش مرده، احساس می خواد چیکار، گفتم هر دوتاش مال تو، اما بعد فهمیدم که حتی لیاقت همون قلب مرده رو هم نداری، لیاقت اون احساس پاک و گرم رو نداری، لیاقت اون عشق سبز رو نداری، لیاقت اون دستایی که می گفتن آسمونیه و تنی که میگفتن خاکیه رو نداری. وقتی دیدم به سادگی از من گذشتی به سختی از تو گذشم، از قلب و احساس و عشق و دست ها و تنم پلی ساختم برای گذشتن از تو، پلی که با خندیدن به گریه هام خرابش کردی، و من هم برای دوباره داشتن هیچکدومشون هرگز به پشت سرم نگاه نکردم، توی جاده بی تو، بدون طنین صدای تو، بدون تصوریر قشنگ تو، بدون دستات و بدون تنت، به امید هیچ و پوچ راه افتادم و رفتم.
این منم که هنوز به امید هیچ و پوچ از دوری تو اشک می ریزم، یه پسر رمانتیک احمق، یا یه پسر مسخرهء احساساتی، من همونم که بهت نگاه کرد و تو همونی که رو برگردوندی، با این کار هیچ اشتباهی نکردی، مقصر من بودم که بهت نگاه کردم، من همونم که بهت گفت دوستت داره و تو همونی که سکوت کردی، سکوت تو که اشتباه نبود، مقصر من بودم که دوستت داشتم، من همونم که عاشقت شدم و تو همونی که هرگز باور نکردی، باور نکردن عشق که جرم نیست، مجرم منم که عاشقت شدم، نباید ازت می خواستم که تا ابد با من بمونی، اگه می دونستم اونقدر برات بی ارزشم که حتی بهش فکر هم نمی کنی هرگز ازت نمی خواستم، تو مجبور نبودی با من بمونی، اشتباه من بود که نمی تونستم بی تو بمونم، بی دلیل رفتنت اشتباه نبود، بی دلیل موندن من اشتباه بود، دوباره پیدا کردنت و باز هم به پای تو افتادن من بود که اشتباه بود، اون شب تا صبح اشک ریختن من بود که اشتباه بود، خندیدن تو به گریه هام اشتباه نبود، التماس های قلب مرده من بود که اشتباه بود، چشمایی که باهاشون تو رو دیم، گوش هایی که باهاشون تو رو شنیدم، دست هایی که باهاشون تو رو خواستم و پاهایی که باهاشون به دنبالت دویم، همه و همه من رو محکوم کردن نه تو رو، درسته که دلم چیزه دیگه ای می گفت اما فقط برات دعا کرد، محکومت نکرد، فقط دعا کرد، ستاره های که تو رو به تصویر می کشیدن، ماهی که شاهد اشک ریختن هام بود، خورشیدی که گواه جستجو کردن هام بود، بادی که به تن خسته من می وزید، گلهایی که رنگ بوی تو رو داشتن، همه و همه فقط من رو محکوم کردن نه تو رو، منم تو رو محکوم نمی کنم، هرگز، مثل همیشه فقط ازشون خواستم که برات دعا کنن.
حقیقت عشق من و تو مثل رویای یک طرفه ای بود که با نگاه من، دوست داشتن من، عاشق شدن من و دلباختن من شروع شد و با شکستن من و گسستن من و مردن من تموم شد، تو این وسط هیچ نقشی نداشتی...
اما
چرا هیچوقت نپرسیدی که توی چشمات چی دیدم؟
چرا هیچوقت نپرسیدی که چرا دوستت داشتم؟
چرا هیچوقت نپرسیدی که چرا عاشقت شدم؟
چرا هیچوقت نپرسیدی که چرا دلم رو بهت باختم؟
چرا هیچوقت نپرسیدی که چرا نمی تونم بی تو بمونم؟
یه جواب پیدا کن برای اون کسی که باید بهش جواب بدی...
خداوندا
از هیچ یک از بندگانت
نه شکایتی بر لب دارم
نه کینه در دل
فقط التماس های مرا
برای سربلندی و جاودانگی آنها بپذیر
یادمان باشد اگر خاطرمان تنها ماند
طلب عشق ز هر بی سر و پایی نکنیم!
عاشق و سربلند و مغرور، مردی که سعی می کنه پرهیزکار باشه...
سلام
وبلاگ قشنگی داری
سلام
حال شما
خیلی با وبلاگت حال کردم قشنگ می نویسی دمت گرم
موفق باشی
بیا طرف ما
salam!
fekr mikardam mitoonam 30'om biamo, nafare avval basham!...
amma...
خداوندا
از هیچ یک از بندگانت
نه شکایتی بر لب دارم
نه کینه در دل
... moafagh bashid dadashi
لینک جدیدتو گذاشتم.
سلام محمد جان
کارت مثل همیشه عالی بود .
؛
یادمان باشد اگر خاطرمان تنها ماند
طلب عشق ز هر بی سر و پایی نکنیم!
؛
متاسفانه اکثر اوقات این یه تیکه رو فراموش می کنیم
موفق باشی (:
سلام مردی که می خواد پرهیزگار باشه...
چی شده بابا دلت خیلی پره ؟
خیلی خوب شد که نزاشتی تو دلت بمونن و ریختیشون بیرون ...محمد می خوام یه چیزی بهت بگم ! خدا عشق پاک و دوست داشتنهای خوشگلتو دیده بوده که نزاشته با خیلی از زشتی ها قاطی بشه ... باور کن حتما لیاقت تو خیلی بالاتر بوده... می دونی محمد تو خیلی چیزا به من یاد دادی ... نه اینکه بگم کلاس درس گذاشتی و درس دادی ...نه ! باحرفایی که می زدی خیلی چیزا یادم دادی ... باور کن ...
تو همیشه بهترین دوست من بودی ...پس بهترین دوست من به حکمت خدا اعتماد داشته باش
راستی چی کار می کنی با این همه زحمتای من... ببخشید اگه اذیتت کردم ...
مراقب خودت باش آقای پرهیزگار ...اگه دلت خواست یه سری اونورا بزن ... خیلی وقته رد پاتو ندیدم ... نزار محو بشن...
موفق باشی و همیشه انقدر صبور
pas kojaid dadashi.....
سلام محمد جان خیلی جالب بود
خوشحال میشم با هم تبادل لینک کنیم منتظرت هستم
سلام - ممنون که به من سر زدید
حلول ماه مبارک رجب هم بر شما مبارک
زیباست...
سلام محمد جان
عالی نوشتی همه حرف دل خیلی از ما هاست
این چرا ها معمولا تو رابطه های عاشقانه برای همه به وجود می یاد امیدوار که تو جوابشو از طرفت بگیری
موفق باشی
دوست عزیزم سلام ٬ امیدوارم خوب باشین ٬ الان که دارم این نظر رو براتون می دم چند دقیقه ای بیشتر نیست به همراه پسر خاله ام با هم مطلبتون رو خوندیم ٬ واقعا نمی دونم چی باید بگم ٬ فقط ازتون ممنون که بهم خبر دادین ... حتما لینکتون رو می زارم و هر روز میام به دیدن وبلاگتون ٬ در پناه آسمان ... bye bye honey
سلام دوست عزیز احساست ...قلمت ...زیباست . و قابل تحسین به ما هم سری بزن اگه قابل...یا حق [گل]
سلام مرد پر هیزکار از این که به من سر زدی خوشحال شدم این شعرهایی که نوشته بودی از چه کسی است لطفا در وب من بنویس یک شعر هم از برتولت برشت برایت می گذارم :
می خواهم با کسی رهسپار شوم که دوستش دارم
نمی خواهم بهای این همراهی را با حساب و کتاب بسنجم
یا در اندیشه ی خوب و بدش باشم
نمی خواهم بدانم دوستم میدارد یا نه .
می خواهم بروم با آن که دوستش می دارم .
سلام
به پرهیزگاریت ایمان دارم
سلام اقا محمد گل
چقدر دلت گرفته
از نوشتهات بوی غم میاد
صدای دل شکسته میاد
صدای تنهایی و یه عالمه خاطره
و صدای دلتنگی...
من اپم سر بزنی خوشحال میشم
سبز باشی
باااااااااااای
سادگی و بی ریا بودن اینجا فراونه ؟
خریدارش کمه.
کاش منم بتونم مثل تو سعی کنم. سعی کنم که ...
سلام
ممنونم که به من سر زدید موفق باشید
اسم خیلی قشنگی انتخاب کردی مرسی که کامنت گذاشتی دوست دارم سر فرصت بیام و نوشته هاتو می خونم:)
سلام...خیلی قشنگ نوشتی...از هیچ یک از بندگانت نه شکایتی بر لب دارم نه کینه در دل.....من به این نتیجه رسیده بودم که اگه کسی رو که ناراحتم کرده ببخشم آرامش پیدا میکنم....ولی تو براش دعا کردی....خیلی باحالی...حتما خیلی هم عاشقی....بیمانند باشی و باخدا
سلام محمد جان
خوبی
۱ سال پیش این موقع رو یادت میاد که چقدر اذیتت کردم بابت ساخت بلاگم...
ممنونم ازت ...خیلی کمکم کردی هنوزم که هنوزه کمکم میکنی...واقعا ممنونم ازت...
موفق باشی همیشه
سلام
ممنونم که به من سرزدید.
وبلاگ دلنشینی دارید.
هر وقت تونستی پیش منم بیا. از نظراتت خوشحال میشم.
خوش باشی
سلام
خودت در یک جمله همه چیو گفتی
یادمان باشد اگر خاطرمان تنها ماند
طلب عشق ز هر بی سر و پایی نکنیم!
سلام
من لینکتون رو تو وبلاگم گذاشتم.
موفق باشید.
"هرگز نمی توانی اکسیر حقیقی را تصاحب کنی،مگر اینکه از کسی که آن را در تصاحب خویش دارد طلب کنی. تنها عارفین صاحب این شراب الهی اند! "
اومدم به امبد متن جدبد که دماغم سوخت من آپم...
سلام
خوبی؟
ممنون از اینکه به وبلاگم اومدی
وبلاگ خیلی خوبی داری
با اجازت من لینک وبلاگت رو گذاشتم
خوشحال میشم اگه شما هم لینک وبلاگ من رو بذارید
و البته خوشحال میشم اگه هر وقت آپ کردید خبرم کنید
من دوست دارم فکر کنم اینا همه اش یه قصه بوده. دوست دارم حقیقی نباشن. هستند؟
سلام محمد جان...
نمی دونم چرا این نوشته یه حالیم کرد.می دونی بیشتر آدما خاطره هایی از این دست دارن که هر کدوم یه جور غم شیرین توشونه.من ته این غم تو یه شیرینی حس کردم...
امیدوارم روزگار بهتر بشه
سلام
وسیع باش
سرسخت
آرام و سربزیر...
حضورسبزت را به تماشا نظاره ام..
بدرود...
سلام
خوبید؟
زبیا بود.
وبلاگ قشنگی داری
سلام وبلاگ قشنگی داری و از اینکه به وب من سر زدی ممنون دوست دارم با هم تبادل لینک داشته باشیم البتهمن لینک شما را در وب قرار دادم
با تشکر
محسن
یا حق
ای کاش مردم از عقربه های ساعت می آموختند که وقتی از کنار هم می گذرند به یکدیگر تنه نزنند
سلام دوست عزیز نمی دونم چرا اغلب ما فکر می کنم وقتی کسی رو دوست داریم و بهش نمی رسیم یه چیزی رو از دست دادیم غم تو مثل منه اما از من شدیدتر از تو اما من خدا رو پیدا کردم و خوشحالم که به عشق اصلیم رسیدم.هر عملی که سکون بخشد عشق نیست ، عشق فقط هنگامی عشق است که آزاد کند /ما بر آنیم که فراموش کنیم خوشبختی نتیجه ی به دست آوردن چیزی که نداریم نیست ، بلکه بیشتر شناخت و قدردانی از چیزهایی است که داریم
چرا به روز نمیکنی عصبانی شدما!
سلام
مگه من دل ندارم که تریپ غمگین بنویسم.... بعضی وقتا انقدر دلم میگیره که خدا می دونه ... دوست دارم داد بزنم ولی نمی شه ... نمیشه...........
سلام
وبلاگ با حالی داری ولی ادم با معرفت که نظر بده کمه!!!!!!!!!
اگه وقت کردی یه سری به من بزن تا به هم لینک بدیم
سلام
وبلاگ زیبایی داری قشنگ مینویسی
ممنون به من سر زدی خوشحال میشم از اشنایی بیشتر
سلام
بازم که آپ نکردی
مثل اینکه سرت خیلی شلوغه
خوش باشی
یا حق
سلام عزیز
ممنون سرزدی
به روزم دوست داری بیا.
«بیایید اینگونه نباشیم». بیایید پا را فراتر نهیم ولی نه از گلیم خویش که از «خود». به دنبال من بگردیم، نه تنها که در جمع. از «کویر» گذر کنیم و نترسیم از «هبوط در کویر». «رهایی از دانستگی» را یاد بگیریم. چشم ها را بشوئیم و بشناسیم «راز گل سرخ» را؛ چه زیر باران چه «زیر درختان اقاقیا»، چه با «زن» چه با «دایی».
درصدد «تعبیر خواب عموجان» نباشیم و «تولّدی دیگر» را تجربه کنیم چه با «فروغ» چه کم فروغ یا دیگری. آری «عصیان» کنیم چه «عصیان مهمترین فضیلت و ممتازترین خصلت آدمی است»؛ و دست بیعت دراز کنیم به سوی «مردی که می خندد». «خوشه های خشم» خود را بچینیم و تهی شویم از «چرند و پرند» و با پیرمرد به دریا برویم ولی هرگز فراموش نکنیم که او را نباید تنها گذاشت. از «وراجی های سر شب» بکاهیم ولی نیمه های شب با «بوف کور» هم آوا شویم و دردهای نهان در «دیوار» را دریابیم. بدانیم که همیشه «صدایی در راه» است که باید به آن گوش سپرد. باید صعود کرد و بالا رفت، «پله پله تا ملاقات خدا» و بعد «خدا بودن».
mohamad khahesh mikonam basame lotfan har bar ke miam sar mizanam khoda khoda mikonam ke dige too matnat esmi az mano khoonevadam nabashe ama hanoozam????????????mohammad to ke hazer nashodi harfamo beshnavi pas chera hanooz????????