دلم یه همزبون میخواد
یه یار مهربون میخواد
توو کوچههای بی کسی
نفس دوباره جون میخواد
همزبون قشنگ من
بیا و با من حرف بزن
روو لحظه غصه و غم
رنگ محبت رو بزن
به من بگو که ای خدا
تا کی باشم از اون جدا
دلم می خواد سفر کنم
قصهی تازه سر کنم
آره میخوام سفر کنم
قصهی عشقو سر کنم
تقدیم به هیچکس...
خسته شدم از این چرتوپرتهایی که هر چند وقت یه بار میام مینویسم و غیر از یه تعداد محدود هیچکی نمیخونشون٬ نظرتون در مورد تعطیل کردن "یک شاخه زیتون" چیه؟
باز هم دوباره شبی باران باریدن خواهد گرفت
بارانی نم نم با صدایی ملایم
و من هم خواهم یافت روزی
آن را که در کنارم باشد
وقتی به دنبال لذت قدم زدن زیر بارانم
قدم بر زمین خیس بگذارد پا به پای من
و او را خواهم یافت روزی
که زیر باران دستش در دست من باشد
و دوباره پا به پای من همچو یک دوست
در هوای پاک و زلال
در انتهای نور قرمز رنگ خورشید
به دنبال نیمکتی چوبی
زیر درختی سبز
به نظاره بنشینیم باریدن باران را...
...
کودکی چه عالمی دارد
چرا که تنها کودکان را اینگونه افکار است
انتظار بارانی دیگر...
...