فصل پائیزی من

جهت پیگیری مطالب به www.paeeez.ir مراجعه کنید.

فصل پائیزی من

جهت پیگیری مطالب به www.paeeez.ir مراجعه کنید.

خواستن تو

وقتی دلت می‌گیره، سرت رو روی شونه‌ی من می‌ذاری و گریه می‌کنی، گریه می‌کنی تا خالی بشی، من هستم که دست می کشم توی موهات و نوازشت می کنم، به من اطمینان می‌کنی به من، با من حرف می‌زنی، از عشق با اطمینان به من تکیه می‌کنی، می‌دونی که من پشتت رو خالی نمی کنم، می‌دونی که من تنها مردی هستم که تو رو برای خودت می‌خوام، برای رفتارت، برای کردارت، برای احساست، برای شخصیتت، من هستم اون مردی که تو رو برای خودت می‌خواد نه برای زن بودنت، دلت رو می‌خواد، روح سرشار از احساساته لطیفت رو می‌خواد نه جسمت رو، کسی که تو رو برای زیبایی باطنت می‌خواد نه برای زیبایی ظاهرت، می‌دونی من هستم اون کسی که خوده خوده خودت و فقط خودت رو می‌خواد نه چیزه دیگه ای...


عزیزم؛
هیچکس اندازه‌ی من به تو فکر نمی‌کنه...
هیچکس اندازه‌ی من ارزش تو رو نمی‌دونه...
هیچکس اندازه‌ی من احساسات تو رو ستایش نمی کنه...
هیچکس اندازه‌ی من خاطر تو رو نمی‌خواد...
هیچکس اندازه‌ی من تو رو دوست نداره...
تمام دنیا رو بگرد تا خودت ببینی...

خواستن من

هر کسی دوست داره یکی رو داشته باشه که وقتی دلتنگ می‌شه سرش رو بذاره روی شونش و گریه کنه، یکی که دست بکشه توی موهاش و نوازشش کنه، یکی که بتونه بهش اطمینان کنه، یکی که بتونه باهاش حرف بزنه، یکی که بتونه از عشق بهش تکیه کنه، یکی که پشتش رو خالی نکنه، یکی که واقعا یک مرد باشه٬ مردی که اونو برای خودش بخواد، برای رفتارش، برای کردارش، برای احساسش، برای شخصیتش، مردی که اون رو برای خودش بخواد نه برای زن بودنش، دلش رو بخواد، روح سرشار از احساساته لطیفش رو بخواد نه جسمش رو، کسی که اونو رو برای زیبایی باطنش بخواد نه برای زیبایی ظاهرش، می‌دونم کسی رو می‌خوای که خوده خوده خودت و فقط خودت رو بخواد نه چیزه دیگه ای...

مناجات

خداوندا به درستی می‌دانم
که همیشه بنده‌ی خطاکاری بوده‌ام
و می‌دانم که همیشه
به درگاه تو تنها گناه کرده‌ام و بس
ای خدایی که با این حال
همیشه و هر چه طلب کردم به من بخشیدی
به بزرگی و کرامت خویش
گناهان مرا نیز ببخشای
و از سر تقصیرات من بگذر
این بنده بی چشم رو
تنها خواسته‌ای دیگر بیش ندارد
خداوندا به والدینم عمر طولانی و سلامت و سعادتی بیش از پیش عطا کن
و شکرانه‌های مرا برای سلامت و سعادتی که بر من روا داشتی بپذیر...

دلم یه همزبون می‌خواد

دلم یه همزبون می‌خواد
یه یار مهربون می‌خواد
توو کوچه‌های بی کسی
نفس دوباره جون می‌خواد
همزبون قشنگ من
بیا و با من حرف بزن
روو لحظه غصه و غم
رنگ محبت رو بزن
به من بگو که ای خدا
تا کی باشم از اون جدا
دلم می خواد سفر کنم
قصه‌ی تازه سر کنم
آره می‌خوام سفر کنم
قصه‌ی عشق‌و سر کنم


تقدیم به هیچکس...


خسته شدم از این چرت‌و‌پرت‌هایی که هر چند وقت یه بار میام می‌نویسم و غیر از یه تعداد محدود هیچکی نمی‌خونشون٬ نظرتون در مورد تعطیل کردن "یک شاخه زیتون" چیه؟

در انتظار بارانی دیگر

باز هم دوباره شبی باران باریدن خواهد گرفت
بارانی نم نم با صدایی ملایم
و من هم خواهم یافت روزی
آن را که در کنارم باشد
وقتی به دنبال لذت قدم زدن زیر بارانم
قدم بر زمین خیس بگذارد پا به پای من
و او را خواهم یافت روزی
که زیر باران دستش در دست من باشد
و دوباره پا به پای من همچو یک دوست
در هوای پاک و زلال
در انتهای نور قرمز رنگ خورشید
به دنبال نیمکتی چوبی
زیر درختی سبز
به نظاره بنشینیم باریدن باران را...
...
کودکی چه عالمی دارد
چرا که تنها کودکان را اینگونه افکار است
انتظار بارانی دیگر...
...