باز هم دوباره شبی باران باریدن خواهد گرفت
بارانی نم نم با صدایی ملایم
و
من هم خواهم یافت روزی
آن را که در کنارم باشد
وقتی به دنبال لذت قدم زدن زیر
بارانم
قدم بر زمین خیس بگذارد پا به پای من
و او را خواهم یافت روزی
که
زیر باران دستش در دست من باشد
و دوباره پا به پای من همچو یک دوست
در هوای
پاک و زلال
در انتهای نور قرمز رنگ خورشید
به دنبال نیمکتی چوبی
زیر درختی
سبز
به نظاره بنشینیم باریدن باران را...
...
کودکی چه عالمی دارد
چرا
که تنها کودکان را اینگونه افکار است
انتظار بارانی دیگر...
به نام خدا
سلاممممممممممممممم! هوراااااااااا اول.......! خوبی؟ چه خبرا؟ چی کار میکنی؟ خوش می گذره؟ خانواده چه طورا؟ خودتون خوبید که؟ خوب شکر مثل اینکه خوبی!باید نظر بدم؟ منم نظری ندارم.............! ولی خوب آخه نمی تونم هیچی نگم! نه نسی تو می تونی نظر ندی! دختره وراج چقدر می حرفی:(((( حالا فردا نظر میدم! این شکلی بهتره! یا حق!
به نام خدا
سلامی دوباره.........! خوبی؟
اومدم که نظر بدم...........! وای زیر باران خیلی حال میده آدم با اون کسی که دوسش داره راه بره! بعدشم بستنی بخوره! (دختره چقدر شکموئه) :(((( دیشب آخر شب این جا بارون می بارید خیلی قشنگ بود.........! دلم می خواست برم بیرون ولی نمی شد:))))! خلاصه اینکه کمی از حرفامو اینجا تو کامنت خلاصه می کنم! یا حق!
به نام خدا
می خوام با تو باشم من تا وقتی زنده ام اینو بدون
باورت نمی شه خودت بیا تو چشمام و بخون
بی تو زندگی سخته وقتشه بگی دوسم داری
بی تو میمیرم نرو بیا پیشه عشقت بمون!
به نام خدا
بی اشک هم می توان پرواز کرد تا سرزمین نقره ای باور یک عشق...
بی صدا هم می توان فریادی به بلندای دوستت دارم ها سر داد....
بدون نگاه هم می شود از راز درونی قلب سخن گفت...
اما بدون تو نمی شود. . . نه پرواز کرد نه فریاد زد و نه سخن گفت. . . .
سلام
این نسرین خانم چقدر حرف داره(خوش به حالش)
کاش می شد به کودکی برگشت!
شاید می شد آرزو داشتن رو دوباره آرزو کرد...
خوشحال می شم به من هم سد بزنی
سلام آقا محمد ....
خیلی ناز بود ... خیلی .... چند بار هی خوندمش ...خیلی ناز بود ... امیدوارم زودتر این انتظارت سر بیاد ...
می بینم که ...آره ؟؟؟؟؟؟؟؟
موفق باشی همیشه
نه!!!
اشتباه نکن...
به نام خدا
سکوت.............! سکوت...............!سکوت...............!
سلام دوست گلم
واقعا شرمنده من خیلی گرفتارم
برام دعا کن
موفق باشی
به نام خدا
سلام آقا محمد...........! حال شما؟
از اون بالا بالاها بهم دستور دادن که می خوای نظر بدی شعونات اسلامی را رعایت کن........! وگرنه میان می گیرنم و می برنم.........!:((((( خوب آقا محمد وبلاگه زیبایی دارید:(((( موفق باشید:((((
.......................................! فاز عوض کنم......
به به داش محمد..........! چه طوری تو؟
کی می خوای آپ کنی؟ اصلا می خوای من جات آپ کنم.....؟
تنبلی نکن و زوده زود آپ کنم! منتظرم دیگهههههههههههه....!
راستی...! هه هه هه فهمیدی منظورمو یا نه ت...........م! یا حق!
به نام خدا
سلام اگه شناختی بهت جایزه میدم!یا خق!
به نام خدا
سلام به داش محمد عزیز........! خوبی عزیز؟ چرا آپ نمی کنی؟ ببین من چقدر زرنگترم:(((((! الانم آپم! زود بیاااااااا بخون
که نظر دادن اجباریه! یا حق!
به نام خدا
سلام محمد جان..........! خوبی؟
حرفی ندارم بگم ولی آپم! یا حق!
محمد جان سلام
چند وقتی بود وبلاگت رو میخوندم امروز باز بعد از یه مدت اومدم و ...
از سومین پستت البته از اخر خیلی خوشم اومد یه جورایی حست رو درک کردم
اگه دوست داشتی یه سری بهم بزن و بگو با تبادل لینک موافقی یا نه
امیدوارم تو هم از وب من خوشت بیاد
به نام خدا
سلام دوست جوون........! خوبی؟
بلخره پسوردم یادم اومد! زود بیا که آپز کردم اگه نیای عقب می مونی هاااااااااااااااااااا! یا حق!
سلام
خوبی عزیز
ممنونم از حضورت
زیبا بود
دوست را زیر باران باید دید
عشق را ریر باران باید جست
قربونت
بای
قشنگ بود
سلام
حالت خوبه یا از دوری عشق ... ول کن
وقتی عشقی از دست رفت
به دنبالش نرو
شاید وقتی برگردد بیشتر صدمه ببینی
و شاید قلب دیگری دوستت دارد
ومنتظر موقعیت است.
دوباره سلام من سینا هستم پسری که یه دختره یه چیزی رو
بهش داد که همیشه باهاش
به جا اوردی؟ پارسال بهت نظر دادم
توی وبلاگ عشق یا هوس
همیشه یه سال عقبم خوب تو این مدت حال خوشی نداشتم
نمی دونم چرا وقتی اسم وبلاگت واز دهن خواهرم شنیدم
دلم برات برای نوشته هات تنگ شد
راستش دلم خیلی گرفته می خواستم با یه نفر حرف بزنم
اما الان ساعت ۳ کسی نیست که راستی دیدم پاسخ دادی
خوشبحالت خوشبحالت که فقط قلبت شکسته
من و بگو هم قلبم هم جسمم هر دو باهم در یک زمان شکسته هر چند دکتر غیر مستقیم بهم گفته که بهمین زودی ها زحمت وکم می کنم برای همیشه
به خاطر همین مزاحمت شدم خواستم تو که ادم خوب و پاکی
هستی برام دعا کنی دعا کنی هر چه زودتر خلاص بشم
نمی دونی محمد چقدر دارم زجر می کشم نه به خاطر خودم
من به درک به خاطر یه نفر که ...
۳ماه پیش یه دختر جوان وزیبا رو دیدم
یه دختر پاک پاک پاک
من فقط چند دقیقه نگاهش کردم به اون کسی که می پرستی
نه مثل قبلنا از روی هوس بلکه از روی...
نمی دونم چی شد چشم که باز کردم دیدم داره بهم پیشنهاد
می ده پیشنهاد ازدواج خوب که به حرفهاش گوش دادم
داغون شدم الان هم داغون تر
اون دختر بیش تر از ۵ ماه بود که من و می دید
و عاشق من شده بود می گفت دیگه طاغت نداره ومی بینه
من جلو نمی رم خودش می یاد جلو
خیلی بهش گفتم که دست از این عشق برداره اما...
نمی دونم چه جوری شماره من و گیر اورد وبا هام تماس گرفت
می بینی روزگار و یه دختر پاک و ساده و البته مسلمان
عاشق یه پسر یهودی و ایدزی شده بود
انقدر بهم زنگ زد که کم کم الاغ شرم وباهاش حرف زدم
این کم کم ها تبدیل شد
تبدیل شد به بیرون رفتن
هر کسی من ومی دید می گفت سینا خودتی
شده ببودم مثل ثابق البته یه پسر خوب که با دیدن نارسیس
انگار تازه به دنیا امده بودم دیگه خودم هم فراموش کرده بودم
که چیزی دارم که باعث نابودی نارسیس می شه
تا چند روز پیش که نارسیس با عجله اومد پیشم وبهم گفت
که اگه نرم خواستگاریش پدرش می فرستتش لندن پیش
پسر داییش که هر لحظه منتظر رفتن نارسیسه
من باید چی می گفتم انقدر که نارسیس من و دوست داشت
و من عاشقش بودم نمی تونستم که از دستش بدم
بعد از چند روز دست به سرش کردم و خودم تو خانه
به حالت مرگ افتاده بودم امایه روزاز حال رفتم که خود نارسیس
من و برد بیمارستان و اون جا بود که فهمید من ایدز دارم
بعد از بیمارستان دیگه ندیدمش هرچند خودم هم خوشهال
شدم تا یه مدت بد که من شده بودم یه پیر مرد که هر کس
من و می دید می فهمید من ایدزیم دوباره گریه های مادرم
و...
بعد از چند روز که از کلانتری اومدن سراغ نارسیس و از من
گرفتند بد هم خودشون دیدن که من مریضم و کاری ازدستم
بر نمی یاد گذاشتند و رفتند اما من دیوانه بودم ودیوانه تر
شدم با اون حالم همه جا رو گشتم دنبالش اما پیداش دکردم
اما شب که اومدم خانه دیدم نارسیس اومده و نشسته
تو خانم اولش تا چند ساعت فقط گریه کردم
خودش هم با من گریه می کرد
........................................
چند روز بعد وقتی زدم تو صورتش و ازش خواستم
که من و ترک کنه در جوابم گفت: حاضرم بمیرم اما از تو جدا نشم خیلی سخت بود برام که براش فیلم بازی کنم
حیف که خوب هم بازی نکردم
نارسیس به من گفت یاقبولش می کنم یا خودش و می کشه
تا الان محمد جان قسم می خورم که هر روز می یاد و
به مادرم کمک می کنه برام سخته که روی تخت باشم
و دوتا از عزیزان
من وتر وخشک کنند به هر حال دیگه امشب هر جور بود
ازشون خواستم که تنهام بزارند که نصف شبی یاد تو افتادم
این اخرین نوشته ای بود که نوشتم شاید ما هم دیگه در این
روزگار سیاه ودنیایی پر از ظلم نباشیم با خودم گفتم شاید
خدا به حرف تو گوش کنه واز سر تقصیرات من بگذره
اخه تو یه پسر خوب و صادقی
برام دعا کن برای نارسیس دعا کن
برای مادرم دعا کن برای خواهرم و برای پدرم
من به نارسیس از تو گفتم امیدوارم که تو هم خوشبخت
بشی
راستی یادم رفت عیدت مبارک
شاید دیگه من عید دیگه رو نبینم تو به جای من دعای سال
تحویل وبخون همه وبلاگ هات قشنگه
اما عشق وهوست از همه قشنگتره
اما این بار عشق اره اما هوس نه
قربانت سینا مفتح
راستی با ما هم مسمان شدیم
برای همیشه خداحافظ