فصل پائیزی من

جهت پیگیری مطالب به www.paeeez.ir مراجعه کنید.

فصل پائیزی من

جهت پیگیری مطالب به www.paeeez.ir مراجعه کنید.

خانواده

وقتی یه خانم و آقا با هم زندگی مشترکی رو تشکیل میدن، اگر همه چیز خوب پیش بره در حقیقت مقدمات تشکیل یک خانواده رو فراهم آوردن، زیاد وارد جرئیات نمیشم، میخوام به قسمتی از بخش عاطفی مفهوم خانواده اشاره کنم...
آقای خونه صبح زود از خونه میره بیرون، تا ظهر عصر یا شب کار میکنه، حسابی خسته میشه، و فقط به این امید به کار و تلاشش ادامه میده که میدونه وقتی میره خونه، همسر مهربونش با یه دنیا عشق منتظرشه، سر راه یه شاخه گل میخره، یا از گلستان پارک محل میچینه، با امید و اشتیاق راهی خونه میشه، وقتی میرسه خونه با دیدن همسرش انگار که تمام خستگی کار از تنش بیرون میره، گل رو با جمله "تقدیم به همسر عزیزم" و البته یه خسته نباشید بهش تقدیم میکنه، همدیگه رو در آغوش میگیرن و از اینکه دوباره کنار هم هستن احساس خوشنودی میکنن...
از طرفی خانم که از صبح داره کارای خونه رو انجام میده، هرگز خسته نمیشه، میدونه که همسر مهربونش، داره ببیرون از خونه کار و تلاش میکنه تا به تعهد احساسی و اخلاقی خودش عمل کرده باشه و یک زندگی مناسب رو برای همسرش فراهم کنه، میدونه که همسرش با همون یه شاخه گل میاد خونه و از زحمتهاش تشکر میکنه، اونو در آغوش میگیره و هر دو احساس خوشبختی میکنن...
چند وقت بعد یکی دو تا بچه به زندگیشون اضافه میشه و کلمه خانواده به مفهوم اصلی خودش نزدیک تر میشه، همین چیزاست که زندگی رو زیبا میکنه، به این چیزا میگن امید و انگیزه زندگی...


نا گفته نماند
که زندگی زیباست
یا هر چه هست
تا شقایق هست
زندگی باید کرد...
نظرات 3 + ارسال نظر
نسرین دوشنبه 11 دی 1385 ساعت 12:46 http://www.nasrintanha.blogfa.com

به نام خدا
سلام محمد جان.........! خوبی؟ خیلی باحال بود! ولی این بچه اضافی! ماها خودمون چه گلی به سره پدر مادرامون زدیم که بجه های خودمون بخوان بزنن! محمد بچه های این نسل جدید که وا ویلان! بازم صد رحمت به ماهاااااااااااااااااااا! زندگی خیلی زیباست! من همیشه زندگی کردنو دوست داشتم! حتی در اوج بدبختی ولی بازم عاشق زندگی کردن بودم! خیلی حرف زدم! آبروم رفت! همه می گن پر حرفم(کلی شاکی می شم) خوب فعلا! یا حق!

نسرین دوشنبه 11 دی 1385 ساعت 13:42 http://nasidoostashtani.blogsky.com

هه هه هه! اسمشو عوض کردم! امروز به این نتیجه رسیدم که شیطون تر از خودم نیست! امروز یه گندی زدم:((((

نسرین دوشنبه 11 دی 1385 ساعت 23:16

به نام خدا
بازم پر حرف اومد! می بینم که با وجود من وبلاگت چه صفای گرفته!(چقدر از خود راضی)! هه هه هه گندمو نمی شه بگم دیگه آبروم میره! همین که فهمیدی پر حرفم خودش بسه! راستی چرا نگفتی لینکم کردی آخه وقتی دیدم لینکم کردی اصلا نمی دونی چقدر ذوق زده شدم آخه نه هیچ کی من و تحویل نمی گیرهههههههههههههه! خدایا این همه حرف از کجای من در میاد:(((( یا حق!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد